- ده زبانی
- پر حرفی و زیاده گوئی
معنی ده زبانی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بد مردمان گفتن بد زبانی
دارای ده زبان، ده دله
دشنام فحش ناسزا بد دهانی مقابل خوش زبانی
کم زبان بودن
سخنگویی بفصاحت و بلاغت کشاده زبانی: مه روی پوشیده در زیر تیغ بگوهر زبانی در آمد چو تیغ. (نظامی)
شرت با دیگری در تکلم بیک زبان: هم زبانی خویشی و پیوندیست مرد با نامحرمان چون بندیست. (مثنوی)، همدمی: او را مهر دار کرد که همه وقت در پیش نظر نشسته بشرف مکالمه و همزبانی مشرف باشد
Speechlessness
Bilingually
Cattiness
немота
двуязычно
злобность
Sprachlosigkeit
zweisprachig
Boshaftigkeit
двомовно
bezmówność
dwujęzycznie
złośliwość
falta de palavras
bilinguemente
maldade
mutismo
bilingualmente
malvagità
falta de palabras
bilingüemente
de manière bilingue